کد مطلب:212848 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:34

هشام در مکتب امام صادق
هشام از محضر امام صادق (ع) كه هماره مجلس درس و بحث بود استفاده بسیار كرد؛ به بحث در موضوعات مختلف اسلامی و آداب مناظره آشنا شد و مشكلات علمی خود را با بیانات علمی امام صادق (ع) حل كرد. [1] .

هشام هرگاه كه در پاسخ گویی به پرسشی عاجز می ماند، بی درنگ به محضر امام صادق (ع) می شتافت، و از حضرتش استدعا می كرد تا جوابگوی مسائل او باشد.

به عنوان نمونه:

آن روزی كه عبدالله دیصانی از هشام سؤالی در رابطه با قدرت خداوند نمود، و هشام كه پاسخی نداشت از او مهلت خواست، و سوار بر مركب خود شد و به سوی حضرت صادق (ع) شتافت. ماجرای سؤال دیصانی را به عرض رساند و عرضه داشت كه من جز خدا و شما تكیه گاهی ندارم. و چون جواب شنید بر دست و پای حضرت بوسه زد. و به محل سكونتش باز گشت. [2] .

و آن گاه كه هشام نتوانست پاسخ شبهه ابوشاكر دیصانی، راجع به یكی از آیات قرآنی را بدهد؛ در سفر حج، خود را به محضر امام صادق (ع) رساند و پاسخ را از حضرتش جویا



[ صفحه 396]



شد. [3] .

و آن زمان كه ابن ابی العوجاء از هشام پرسشی درباره دو آیه از سوره نساء نمود، و او كه جوابی آماده نداشت، آهنگ مدینه كرد و به حضور امام صادق (ع) شرفیاب شد. حضرت از علت سفرش در غیر موسم حج و عمره سؤال نمود، و او مشكل خود را باز گفت و جواب شنید. [4] .

و هشام خود گوید: پانصد مسئله از مسائل كلامی از امام صادق (ع) سؤال كرد... [5] .

امام صادق (ع) با انفاس قدسیه اش چنان هشام را مجهز و آماده برای مباحثه با مخالفین نمود كه در هیچ مناظره ای، از هیچ كس، شكست نخورد [6] و به صورت قهرمان همیشه پیروز درآمد.

روزی هشام بن حكم از امام صادق (ع) راجع به اسماء الهی و اشتقاق آن ها پرسش نمود. حضرت پس از بیان پاسخ، فرمود: ای هشام! فهمیدی؟ هشام عرض كرده: توضیح بیشتری بفرمایید. حضرت پس از شرح و بسط بیشتر، فرمود: ای هشام! طوری فهمیدی كه بتوانی دفاعی كنی و در مباحثه با دشمنان ما و كسانی كه همراه خدا چیز دیگری را می پرستند، پیروز شوی؟ هشام عرض كرد: آری. حضرت فرمود: «نفعك الله به وثبتك». خدایت بدان سود دهد و بر راه حق استوارت دارد.

از هشام نقل شده كه گفت: پس از آن مجلس تا به امروز، در مباحثه توحید، هیچ كس بر من غلبه نكرده است. [7] .

امام صادق (ع) مكرر در حق هشام دعا می كرد. و پیروی اش را در مناظرات از خداوند خواهان بود.

ابن ندیم، در الفهرست، گوید: هشام بن حكم از بزرگان اصحاب امام صادق (ع) و از



[ صفحه 397]



متكلمان شیعه امامیه و كسی است كه امام صادق (ع) برای او دعا كرد و در حقش فرمود: من در حق تو می گویم آنچه را كه پیغمبر اكرم (ص)، (در حق حسان بن ثابت) فرمود: «لا تزال مؤیدا بروح القدس ما نصرتنا بلسانك». پیوسته روح القدس تأییدات نماید مادامی كه ما را به زبانت یاری می كنی. [8] .

و بدین ترتیب بود كه هشام در اثر تعالیم امام صادق (ع) و دعای آن حضرت و نبوغ و استعداد شگرف خویش، از برجستگان اصحاب امام شد، و در دانش كلام پیشتاز گشت و آوازه ای بلند یافت.

امام صادق (ع) بسیاری از اصحاب و شاگردانش را از بحث و مناظره با مخالفان منع می كرد و جز به تعداد كمی از ایشان اجازه بحث نمی داد؛ و هشام در رأس كسانی بود كه مجاز به مناظره گشت [9] ، و حتی به او فرمود: «مثلك فلیكلم الناس»، مانند تویی باید با مردم سخن گوید [10] .

ابن ندیم گوید: هشام از متكلمان شیعی است كه كلام را در باب امامت شكافت و مذهب را پیراست، و اندیشه را تهذیب كرد، او را در صناعت كلام مهارت بسیار داشت و در پاسخگویی همواره آماده بود. [11] .

و احمد امین گوید: هشام بزرگترین شخصیت شیعه در علم كلام است. توانمندی و قدرت برتر او در استدلال، از مناظرات گوناگونش پیداست. [12] .

هشام، به تعبیر یحیی بن خالد برمكی، ركن شیعه [13] و به گفته مسعودی، شیخ طایفه امامیه در زمان خود بود [14] و در بین دانشمندان فرق اسلامی هم عصرش مشهور به فضل و دانش و تخصص در علوم عقلی و نقلی و مهارت و زبردستی در مناظره و مجادله بوده است؛ و همگان او را به استادی در بحث و مناظره قبول داشته و از مناظره با وی بیمناك بودند. [15] .

شبلی نعمانی در كتاب تاریخ علم كلام می گوید: ابوالهذیل علاف معتزلی كه از



[ صفحه 398]



بزرگان و اساتید كلام، و اول كسی است كه در علم كلام كتاب نوشته و نزد عامه وجاهت تام داشته و همیشه در مناظرات غالب و قاهر بوده، از هیچ كس در بحث و جدال بیم نداشت، فقط از مناظره با هشام بیمناك بود. [16] .

در مجالس بحثی كه یحیی بن خالد برمكی، وزیر دربار هارون الرشید، تشكیل می داد [17] قیم، هشام بن حكم بود كه ریاست علمی و اداره آن مجالس را بر عهده داشت. [18] .

علی بن اسماعیل میثمی كه یكی از بزرگان متكلمین امامیه و معاصر با هشام بن حكم بوده، و هارون الرشید او را زندانی كرده بود، هنگامی كه در زندان شنید كه هارون هشام را تعقیب كرده و جدیت در طلب او دارد اظهار تأسف كرد و گفت: «انا لله و انا الیه راجعون»، هشام بازوی ما و استاد ما و مورد توجه در بین ما بود، اگر از بین برود علم از بین خواهد رفت. [19] .

آوازه شهرت هشام چنان حوزه های علمی اسلامی را گرفته بود كه هرگاه دانشمندان به نام، با اینكه او را ندیده بودند، در مناظره ای از شخصی شسكت می خوردند حدس می زدند كه آن شخص هشام بن حكم است؛ چون فقط او را به عنوان قهرمان مناظرات می شناختند. چنانكه عمرو بن عبید بصری معتزلی، پس از شكست در مناظره با هشام، كه او را نمی شناخت، پرسید: آیا تو هشامی؟ گفت: نه. گفت: آیا با هشام رفاقت و مجالست نداری؟ گفت: نه. با این كه هشام خود را معرفی نكرد بلكه اصرار داشت كه شناخته نشود، از روش مناظره ای كه برای عمرو بن عبید تازگی داشت و شكست خورد، هشام را شناخت و مورد تكریمش قرار داده، او را در جای خود نشانید و مادامی كه هاشم حضور داشت سكوت اختیار كرد. [20] .

نظر به این كه هشام بن حكم به حلیه تقوی و زیور عمل آراسته بود و مراتب خدمت و



[ صفحه 399]



محبت و اطاعت و دفاعش از حریم دیانت بویژه مقام ولایت طوری بود كه باید او را یكی از افسران رشید اسلام و نگهبانان آستان مقدس ولایت شمرد، و به اعتراف هارون الرشید، هشام با شمشیر زبان چنان از حریم ولایت دفاع می كرد كه صد هزار شمشیر نمی توانست آن چنان دفاع كرد [21] لهذا اهل بیت عصمت و طهارت (ع) به او علاقه مخصوصی داشته و فوق العاده احترامش می كردند.

با آنكه هشام جوان بود، امام صادق (ع) او را در محضرش بر دیگران مقدم می داشت، و علت احترامش را چنین بیان می فرمود كه هشام با دل و زبان و دستش ما را یاری می كند. [22] .

سید مرتضی (ره)، در كتاب فصول المختاره آورده است كه استاد بزرگوارش، شیخ مفید (ره)، فرمود: «روزی، در منی، هشام بن حكم خدمت امام صادق (ع) شرفیاب شد در حالی كه فضلا و دانشمندان به نام شیعه از ردیف حمران بن اعین و قیس ماصر و یونس بن یعقوب و مؤمن طاق و غیر ایشان شرف حضور داشتند، با این كه همگی از هشام بزرگتر بودند حضرت وی را بر همه مقدم داشت و بالاتر از همه نشانید. این تفضیل بر آنان گران آمد. امام چون این معنا را از قیافه حاضرین احساس كرد، فرمود: «هذا ناصرنا بقبله و لسانه و یده»، این جوان با دل و زبان و دست ما را یاری می كند.

و آن گاه كه هشام از حضرتش راجع به اسماء الهی و اشتقاقشان سؤال نمود و پاسخ شنید، حضرت به او فرمود: ای هشام! آیا فهمیدی، آن گونه فهمی كه بتوانی به وسیله آن دشمنان كافر كیش ما را دفع كنی؟ و چون هاشم پاسخ مثبت داد، حضرت در حقش چنین دعا فرمود: «نفعك الله به و ثبتك»، خداوند تو را به این فهم منتفع سازد و قدمت را در راه حق ثابت نگه دارد. و از خود هشام نقل شده كه گفت: تاكنون كه این جا نشسته ام، هیچ كس در مناظرات راجع به توحید مرا مغلوب نساخته است». [23] .


[1] هشام بن الحكم، آقاي صفائي، ص 16.

[2] مشروح روايت در اصول كافي، ج 1، كتاب التوحيد، ص 62 و توحيد صدوق، باب القدرة، ص 75، (چاپ مركز نشر كتاب) و بحارالانوار، ج 4، ص 140.

[3] مشروح روايت در اصول كافي، ج 1، ص 99 و توحيد صدوق، ص 83 و بحارالانوار، ج 3، ص 323.

[4] مشروح روايت در فروع كافي، ج 5، كتاب النكاح، باب 37، ص 362 و بحارالانوار، ج 47، ص 225.

[5] بصائر الدرجات، ص 123 - رجال كشي، ص 233 - بحارالانوار، ج 47، ص 35.

[6] هشام بن الحكم، مرحوم صفائي، ص 17.

[7] كامل روايت در اصول كافي، ج 1، باب معبود، ص 68 و باب معاني اسماء الهي، ص 89 و در توحيد صدوق، باب اسماء الله، ص 154 و احتجاج طبرسي، ج 2، ص 72 و بحارالانوار، ج 4، ص 157.

[8] فهرست ابن النديم، تكمله، ص 7.

[9] الامام الصادق، محمد حسين مظفر، ج 2، ص 188.

[10] اصول كافي، ج 1، باب ناگزيري از حجت، ص 132 - احتجاج طبرسي، ج 2، ص 125.

[11] فهرست ابن النديم، تكمله، ص 7.

[12] ضحي الاسلام، ج 3، ص 268.

[13] فصول المختاره، ص 9 - بحارالانوار، ج 10، ص 292.

[14] مروج الذهب، ج 3، ص 380.

[15] هشام بن الحكم، مرحوم صفائي، ص 17.

[16] تاريخ علم كلام، علامه شبلي نعماني، ترجمه فخر داعي گيلاني، ج 1، ص 31.

[17] يحيي بن خالد خود دانشمند، اهل مناظره، و صاحب نظر بود. او مجلس مخصوصي داشت كه در آن علماي هر مذهب و ملت جمع مي شدند. پاره اي از موضوعاتي كه در اين جلسات درباره آن ها بحث و گفتگو مي شده، عبارتند از: كمون و ظهور، قدم و حدوث، اثبات و نفي، حركت وسكون، مماست و مباينت، وجود و عدم، جر و طفره، اجسام و اعراض، جرح و تعديل، كميت و كيفيت، و اينكه امامت به نص يا به اختيار مي باشد (مروج الذهب، ج 3، ص 379).

[18] فهرست ابن النديم، تكلمه، ص 7 - فهرست طوسي، ص 356.

[19] رجال كشي، ص 226 - بحارالانوار، ج 48، ص 193.

[20] هشام بن الحكم، آقاي صفائي، ص 18.

[21] هارون الرشيد: «فوالله للسان هذا ابلغ في قلوب الناس من مائة الف سيف». (كمال الدين، جزء 2، ص 368 - بحارالانوار، ج 48، ص 202.).

[22] كتاب الشافي، سيدمرتضي، ص 12 - معالم العلماء، ابن شهر آشوب، ص 115.

[23] فصول المختاره، ص 28 - بحارالانوار، ج 10، ص 295.